جدول جو
جدول جو

معنی ریگ چشمه - جستجوی لغت در جدول جو

ریگ چشمه
(چِ مَ / مِ)
دهی از بخش مرکزی شهرستان ساری. 195 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه تجن و چشمه و محصول عمده آنجابرنج و غلات و لبنیات و میوه است. گله داران به ییلاق چهاردانگه می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
ریگ چشمه
از توابع دهستان بابل کنار بابل، مرتعی در راستوپی سوادکوه.، روستایی در بیست و سه کیلومتری جنوب باختری شهرستان علی آباد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریگ پشته
تصویر ریگ پشته
تپه و تودۀ ریگ، پشتۀ ریگ
فرهنگ فارسی عمید
(یَهْ چِ مَ)
قصبۀ مرکزی بخش سیه چشمۀ شهرستان ماکو می باشد و مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است: طول 44 درجه و 22 دقیقه و 15 ثانیه، عرض 39 درجه و 3 دقیقه و 45 ثانیه و ارتفاع آن از سطح دریا 1843 متر. اختلاف ساعت آن با طهران 28 دقیقه و 8 ثانیه است بطوری که ساعت 12 ظهر سیه چشمه ساعت 12 و 28 دقیقه و 8 ثانیه طهران می باشد. دارای 3289 تن سکنه و آب قصبه از رود خانه قزل چای، قنات و چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. دارای ادارات پست و تلگراف، ژاندارمری و مرزبانی می باشد. دبستان و در حدود 4 باب دکان از صنوف مختلف دارد. این قصبۀ جزء دهستان چالدران محسوب شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(پُ تَ / تِ)
تپه وتودۀ ریگ، کوه ریگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ چِ مَ / مِ)
ده از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان. آب آن از چشمه سار. محصولات عمده آنجا غلات و لبنیات. صنایع دستی زنان آنجا شال و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ چَ / چِ مَ / مِ)
مرکّب از: یک + چشم + ه، یک چشم. واحدالعین:
سحرگه که یک چشم یابد کلید
به آیین یک چشمه آید پدید.
نظامی.
مسحاء، زن یک چشمه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ چَ / چِ مَ / مِ)
مرکّب از: یک + چشمه، یک نمونه. بخشی. گوشه ای. انموذجی: یک چشمه از فنون کشتی گیری عرضه کرد.
- یک چشمه کار، کار خوب و آراسته. (آنندراج) (غیاث)،
- یک چشمه کردن، کنایه از زیب و زینت کردن. (آنندراج) :
عروس صبحدم یک چشمه کرده
به بام چارمین ایوان برآمد.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، واقع در 65000گزی شمال خاوری گنبدقابوس و 12000گزی جنوب راه فرعی مراوه تپه، با 540 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان کلیجان رستاق ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزار جریب بهشهر، از توابع
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتع و چشمه ای در روستای کوهپر کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در بیست و سه کیلومتری جنوب باختری کتول
فرهنگ گویش مازندرانی